شعر های برای ضربت خوردن مولا علی (ع)
˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙

                                                         بر روح تمام شیعیان تیغ زدند

بر مردترین مرد جهان تیغ زدند

خورشیدبه سینه، ماه برسر می زد

انگاربه فرق آسمان تیغ زدند.

سالروز ضربت خوردن امام علی(ع) تسلیت باد

.

.

.

شد کشته بمحراب عبادت حیدر

هر دیده بحال مرتضی می گرید

بـا گفتن “قد قتل” ز جبریل امین

در خلد برین خیر نساء میگرید . . .

.

.

.

از حیدر مردانه ، عنایـت شده امشب

 از ضربـت شبگانه شــکایت شده امشب

 این قصه که امشب همه عالم به عزایند

 از میـخ در خانه حـکایت شده امشب . . .

.

.

.

دنیای دنی، جای کسی همچو علی نیست

آغشت به خون، روی جهان‏تاب علی را

تا رد نکند خالق او، خواهش اورا

ز آن رنگ شهادت زده، محراب علی را . . .

.

.

.

نــخــورده سفــره‌ات جز خشک‌نانی

نــدیــده کـام تو جز استخوانی

نـــــدارد آســـمـــــان حــجـــره تـــو

به جز اقلیم اشکت کهکشانی . . .

.

.

.

خداحافظ ای نخــــــــل ها چاها

دگر نشـــــنوید از علـــــــــی آه ها

که شام علــــــــی گشته دیگر سحــــــر

که امشــــــــب رود نزد پیغمـــــــبر . . .

.

.

.

دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)

یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)

وقتی که شکافت فرق او در محراب

گفتند مگر نماز می خواند علی(ع) . . .

.

.

.

محراب کوفه امشب در موج خون نشسته

یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته

سجاده گشته رنگین از خون سرور دین

یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین

از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید

رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید

با عرض تسلیت و التماس دعا

.

.

.

یک عمر تماشای دری خون آلود / یاد آوری حادثه ای سرخ و کبود

کم کم به علی بال پریدن میداد / ای تیغ نیازی به حضور تو نبود . . .

.

.

.

به فرق نازنینش کی اثر می کرد شمشیر

یقینا ابن ملجم وقت ضربت یا علی گفت . . .

.

.

.

برای صیقل روح و روان ها /  به دل دریائی ازایمان نشانیم

 برای اولین مظلوم عالم /  بسی خون دل ازچشمان چکانیم

 هزاران لعنت و نفرین بسیار /  به قاتل های مولا مان رسانیم . . .

 

.

.

.

امشب ، شب ناله در فراق پدری مهربان است

که غیر از چاه و نخل و ماه، کسی گریه‏اش را ندیده بود

پدری دل‏سوز که با آه همه کودکان یتیم شریک بود

و غصه‏های همه را بر جان خود هموار می‏کرد

ولی کسی از غربت او و دردهای دلش

با خاری در چشم و استخوانی در گلو ، خبر نداشت . . .

.

.

.

به نماز بست قامت که نهد به عرش پا را

به خدا علی نبیند به نماز جز خدا را

به نماز آخرینش چه گذشت من ندانم

که ندای دعوت آمد شه ملک لافتی را

همه اهل بیت عصمت زسرا برون دویدند

ابتا و واعلیا بنمود پر فضا را

.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

درباره وبلاگ

گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم
موضوعات
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 271
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2999
بازدید ماه : 12111
بازدید کل : 152426
تعداد مطالب : 251
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

دعای فرج
Multijob Gplus Code
تماس با ما