امام مهدي (عج) کيست؟
˙·٠•●♥عاشقان ظهور ♥●•٠·˙

 امام مهدي (عج) کيست؟

پدرش امام حسن فرزند علي ، فرزند محمد ، فرزند موسي ، فرزند جعفر ، فرزند محمد ، فرزند علي ، فرزند حسين ، فرزند علي بن ابيطالب (درود خداوند بر تمامي آنان باد) بود و مادرش کنيزي ترک و از سلاله پاکي بود که با اوصياي عيسي بن مريم پيوند مي يافت . نام اين کنيز ، نرجس يا صيقل بود . او پيش از ازدواج با امام حسن (ع) در کشور خود ، به خاطر خوابي که ديده بود ، اسلام آورد و هنگامي که طلايه داران سپاه اسلام به ديارش هجوم بردند خود را تسليم آنان کرد تا تقدير ، او را به خانه امام عسکري بياورد و مادر حجت خدا گردد .

ميلاد امام مهدي 
در شب نيمه شعبان سال 255 و يا 256 هجري و در شهر سامراء پايتخت خلافت در روزگار معتصم عباسي ، امام مهدي چشم به جهان گشود . 
ولادت او را شواهدي بود که نشان مي داد خداوند براي اين نوزاد با سعادت چه اثري بر زندگي بشر مقدر نموده است .
اجازه دهيد با هم به سخنان حکيمه دختر امام جواد و عمه امام حسن گوش فرا دهيم و ماجرا ولادت آن حضرت را از زبان او بشنويم : 
امام حسن عسکري مرا خواست و گفت : 
حکيمه ! امشب نزد ما افطار کن . امشب نيمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالي حجت را در اين شب آشکار فرمايد . او حجت خدا بر زمين است . 
حکميه گويد : پرسيدم مادر اين نوزاد کيست؟ فرمود : نرجس . 
گفتم : فدايت گردم! نشاني از حمل ، در نرجس نمي بينم . فرمود: همين است که با تو گفتم . 
حکيمه گويد : به خانه آن حضرت آمده ، سلام دادم و نشستم . نرجس آمد ، کفش از پاي من درآورد و گفت : اي بانوي من و بانوي خانواده ام امشب چگونه ام؟ به او گفتم : تو بانوي من و بانوي خانواده مني . گفت : چنين نيست . سپس گفت : عمه چه شده است؟ به او گفتم : خداوند متعال امشب تو را فرزندي عطا خواهد کرد که در دنيا و آخرت سرور است ... 
حکيمه گويد : نرجس ، از شنيدن اين سخن خجل شد و شرم کرد . چون نماز شام را گزاردم ، افطار کردم به بستر رفته ، خوابيدم . نيمه شب براي خواندن نماز شب از جا برخاستم . نرجس خفته بود و نشاني از وضع حمل نداشت . نمازگزاردم و به تعقيبات نماز پرداختم و آنگاه دوباره خوابيدم . پس از لحظه اي مضطرب برخاستم و او را ديدم که خوابيده ، سپس برخاست و نماز گزارد و خوابيد . حکيمه گويد ؛ براي آنکه ببينم سپيده دميده يا نه ، بيرون آمدم . ديدم که هنوز فجر اول است . نرجس خفته بود . درباره سخن امام حسن (ع) دچار ترديد شدم که ناگاه

حضرت از جايي که نشسته بود با صداي بلند به من بانگ زد : «عمه شتاب مکن! هنگام وعده نزديک است». حکيمه گويد : نشستم و سوره هاي «سجده» و «ياسين» را قرائت کردم . در اين حال بودم که ناگهان نرجس مضطرب از خواب بيدار شد . به طرف او جستم و نام خدا را بر او بردم و آنگاه پرسيدم : آيا چيزي احساس مي کني؟ گفت : آري عمه . گفتم : روح و قلب خود را قوي نگه دار . اين همان چيزي است که با تو گفته بودم . مرا سستي فرا گرفت و او را زايمان . ناگهان متوجه صداي سرورم امام زمان شدم . پرده از نرجس برداشتم . ديدم نوزاد به دنيا آمده و سجده گاههاي خويش را بر زمين نهاده و در حال سجده است . او را در آغوش گرفتم . ديدم (بر خلاف ساير نوزادان) تميز و پاکيزه است . 
در اين هنگام امام عسکري مرا بانگ زد : عمه!‌ پسرم را نزد من بياور . او را خدمت امام (ع) بردم . امام با دست ، زير رانها و پشت بچه را گرفت و پاهاي او را روي سينه خود گذارد و سپس زبان در دهانش گردانيد و دست بر چشمان و مفصلهاي بدن نوزاد کشيد . (کمال الدين- صدوق، ج 2، ص 99)


پس از ولايت اين کودک ، امام حسن عسکري آداب و رسوم تولد را به تفصيلي که در زير مي آيد به اجرا گذارد . 
ده هزار رطل نان (رطل واحد وزن و تقريبا برابر با 84 مثقال است) و ده هزار رطل گوشت براي او صدقه داد و سيصد گوسفند نيز به خاطر او عقيقه کرد و از روز تولد نوزاد آنها را براي بني هاشم و شيعيان فرستاد . سپس ياران خاص خويش را از ولادت فرزندش و اينکه او پس از ايشان امامت را عهده دار است ، آگهي داد و آنان را فرمود تا اين خبر را در ميان خود مخفي نگه دارند . از محمد بن حسن بن اسحاق قمي نقل است که گفت : چون امام زمان به دنيا آمد ، مولاي ما امام عسکري نامه اي به جدم احمد بن اسحاق نوشت که در آن به خط خويش که بدان نامه هاي خود را صادر مي فرمود ، نگاشته بود : 
«نوزاد به دنيا آمد . بايد اين خبر پيش تو پنهان بماند و ديگر مردمان از آن اطلاعي نداشته باشند . ما کسي را از خبر ولادت او آگاه نمي کنيم مگر خويشاوند نزديک را به خاطر خويشاوندي ، و دوست را به خاطر ولايتش . دوست داشتيم اين خبر را نيز به تو اعلام کنيم تا خداوند همچنانکه ما را بدان مسرور ساخت ، تو را نيز از شنيدن آن شاد و خوشحال سازد . والسلام».(کمال الدين – صدوق، ص 158-138)
از ابراهيم ، صحابي امام حسن عسکري نقل است که گفت : 
«مولايم امام عسکري (ع) چهار قوچ برايم فرستاد و نامه اي نيز به من نوشت (بدين مضمون) . 
بسم الله الرحمن الرحيم . اين قوچها به خاطر (ولادت) فرزندم محمد المهدي است . از آنها با لذت بخور و هر که از شيعيان ما را ديدي بدو نيز بخوران» (بحارالانوار، ج 51 ، ص 2-3)

پنهان بودن ميلاد حجت الله 
ولادت امام زمان (ع) بدين گونه انجام پذيرفت و به خاطر شرايط سياسي آن دوران در زير پرده کتمان پوشيده ماند . امام حسن عسکري (ع) تولد فرزند خودش را جز با اصحاب خاص خود در ميان ننهاد . در روايتي از کتاب غيبت ، از عده اي از اصحاب امام عسکري نقل شده است که گفتند : 
«نزد امام عسکري (ع) گرد آمده بوديم و از وي درباره حجت و پيشواي پس از او پرسش مي کرديم . در مجلس او چهل مرد حضور داشتند . عثمان بن سعيد بن عمر عمري در برابر آن حضرت برپا خاست و گفت : فرزند رسول خدا ! مي خواهم درباره مطلبي از شما سوال کنم که خود بدان داناتر از مني . امام به او فرمود : بنشين عثمان! عثمان ناراحت و خشمگين برخاست تا خارج شود . اما آن حضرت فرمود : کسي بيرون نرود . هيچ کدام از ما بيرون نرفتيم . تا پس از ساعتي که امام ، عثمان را با صداي رسا ندا داد . عثمان روي پاهايش برخاست . امام فرمود : آيا شما را به خاطر مطلبي که آمده ايد ، آگهي دهم؟ همه گفتند : آري اي فرزند رسول خدا! فرمود : شما آمده ايد تا درباره حجت پس از من سوال کنيد : 
همه گفتند : آري. ناگهان پسري را ديديم مثل پاره ماه ، شبيه تر از هر کسي به امام عسکري! فرمود : اين پس از من پيشواي شماست جانشين من بر شما . او را فرمان بريد و پس از من به تفرقه دچار نشويد که در دين خويش به هلاکت افتيد . بدانيد که شما پس از اين روز او را نخواهيد ديد تا عمرش کامل گردد . از عثمان بن سعيد آنچه را مي گويد بپذيرید و فرمان او را اطاعت کنيد که او جانشين امام شماست و کار به دست اوست».( اثبات الهداه- حر عاملي، ج 7، ص 52) 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





اين مطلب را به اشتراک بگذاريد :

اشتراک گذاري در بالاترين اشتراک گذاري در دنباله اشتراک گذاري در وي ويو اشتراک گذاري در کلوب اشتراک گذاري در گوگل ريدر اشتراک گذاري در خوشمزه اشتراک گذاري در فيس بوک اشتراک گذاري در فرندفيد اشتراک گذاري در google buzz اشتراک گذاري در توييتر ايميل کردن اين مطلب

درباره وبلاگ

گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو گفتا که من شب و روز در انتظار یارم گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی گفتا به چشم محرم همواره آشکارم گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم
موضوعات
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 381
بازدید دیروز : 89
بازدید هفته : 381
بازدید ماه : 12310
بازدید کل : 152625
تعداد مطالب : 251
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

دعای فرج
Multijob Gplus Code
تماس با ما